مهسا ساداتمهسا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مهسا سادات نازپري

اولين عاشوراي مهساسادات- در آغوش شير

1391/2/10 18:33
161 بازدید
اشتراک گذاری

 

السلام عليك يا اباعبدلله

 

صبح روز عاشورا وقتي همه خواب بودن مامايم و عمه مرضيه و نرگس جون رفتن حليم نذري گرفتن. باز هم من حتي يه قاشق كوچيك هم از اون حليم سهمي نداشتم شايد به خاطر اين بود كه باهاشون نرفته بودم.

 

طرفاي ظهر بود كه همگي سوار ماشين شديم و رفتيم بيمارستان شماره 2 محله قديمي بابايم.باز من سوار كالسكه و بقيه پياده . گاهي مي خوابيدم و گاهي بيدار مي شدم . اما اصلا صداي طبل و دهل هاي اطرافم منو بيدار نمي كرد. خلاصه اينكه باز هم با آرامشم ،خودمو تو دل مامايم و بابايم بيشتر جاكردم.

 

روز عاشورا

 

يه هو نمي دونم چي شد كه خودمو تو بغل يه شير ديدم.

سعي كردم خونسردي خودمو حفظ كنم و گريه نكنم .

آخه مامايم و بابايم هر ماه براي ماهگرد تولدم تو بغلم يكي از عروسكامو مي ذاشتنو عكسم رو مي گرفتن.

 

روز عاشورا

 

اما اين ماه منو تو بغل يه عروسك گذاشتن . اونم از نوع زندش . اونم از نوع شيرش . وايييييي

 

روز عاشورا

 

 

اينم دو تا عكس ديگه تو روز عاشورا

 

روز عاشورا

 

حالا ساكت . بابايم خوابيده .

 

روز عاشورا


 سه شنبه 90/9/15  چهار ماه و 3 روز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

عمه جون
20 بهمن 90 21:48
عسلم نانازي تو خودت شيري و شجاع از هيچي هم نميترسي مگه نه
عمه مرضیه
20 بهمن 90 22:00
واقعا بچمون خیلی شجاع بوده که نترسیده آدم زنده با دیدن این شیر خوف میکنه