اولين تاسوعاي مهساسادات
السلام عليك يا ابالفضل العباس
دو روزه كه چهار ماه مهساسادات تموم شده .
اين ماه براي مهساسادات جشن ماهگرد نگرفتيم چون ماه محرم بود .
روز تاسوعا با بابايم و مامايم تهران بوديم اما فقط عمه مرضيه و عمه مهديه و نرگس جون اونجا بودن . همه رفته بودن اصفهان .
صبح روز تاسوعا بابايم و مامايم منو با كالسكه بردن خيابون ستارخان و من مثل هميشه آروم و ساكت فقط اطرافم رو نگاه مي كردم و مامايم و بابايم بازهم ازم راضي بودن.
تو راه برگشت هم بابايم و مامايم توي صف وايستادن تا غذاي نذري بگيرن.
باز هم يادشون رفت كه منو سهيم كنن.
انگار نه انگار كه منم توي صف وايستاده بودم...
شب عاشورا هم با مامايم رفتم هيئتي كه خاله مهديه و دانيال هم اونجا بودن .
اونجا تاريك و گرم بود مامايم گريه مي كرد نمي دونم چرا اما من اصلا گريه نكردم!
دوشنبه 90/9/14 چهار ماه و 2 روز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی